زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

حال گرفته هست

جواب آزمایش م رو رفتم گرفتم 

پرولاکتین بالا 

تیرویید بالا 

فشار لب مرز 

هر چی فکرش  رو بگی تو ازمایش لب مرز بود 

با اعصاب خراب و ناراحت رفتم سمت خونه مادرم هیچی هم از صبح نخورده بودم ..

نون تازه که نداشتن و خوراکی خاصی هم نبود از تو کیفم کیک در اوردم و داشتم میخوردم که مادرم شروع کرد به غر غر 

حرفای تلخ زیاد زد 

جوابشم نمیشد داد چون خودم هم ناراحت بودم حوصله بحث نداشتم.

بیشتر مقصر این وضع خودش هست کارای خودش رو یادش رفته 

حالا که این اتفاقها افتاده و دیگه نمیشه درستش کرد شاکی هست.

شایدم بشه درستش کرد منتها اینکه ما بلد نیستیم .

اونقدر اعصابم خراب شد که تا چای خوردم بار و بندیم رو جمع کردم 

تو گرما اومدم خونه 

امروز عاشق خونه م شدم .

اگه اینجا نبود چطوری میشد تو خونه پدری برگشت .

قطعن دیوونه میشم.

مادر عاشق بچه هات باش براشون جون بده .

من دیگه بچه نیستم و همه چی رو متوجه میشم.

تو زندگی دیگران دخالت نکن.

توقعت رو بیار پایین

و اینکه یه پناه امن باش..بگو هر موقع مشکلی تو زندگی مشترک داشتی 

من کمکتون میکنم.و در خونه م به زوی شما بازه 

اما اینطور نیست و اونجا جنگ اعصابه 


اگه میدونستم تو خونه پدری بهم خوش میگذره که یه طور دیگه زندگی میکردم 

حیف 





ا


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.