ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جمعه که دوستم اومد خونمون بچه ش رو هم اورد بچهش هم مریص بود و یه بند تو صورتم سرفه میکرد چی بگم که هر چی عقب میرفتم بجه بیشتر میچسبند بهم
نگم براتون تا رفتن بدنم داغ شد و سردرد گرفتم و دیگه همینجوری فقط یه متکا گذاشتم و قرص خوردم و پثو انداختم و یه بند خوابم برد انگاری رفته بودم توی یه دنیای دیگه
صبح وقتی چشمام باز شد دیدم ای دل غافل چقدر دیرم شده سریع خودم رو رسوندم سر کار و تا یازده بیشتر نتونستم دووم بیارم
یازده فشارم افتاد به همکارم گفتم یه لیوان آب عسل برام درست کرد و فقط تماس گرفتم با خواهرم که خونشون نزدیک هست نگو اونم اومده با دو تا بچه هاش بچه هاشم کلی دوستاشون رو دنبالشون آوردن
خخخخخ
کلی بچه دنبالم اومدن
با خواهرم رفتیم بیمارستان و سرم و اینا بهم داد
بعد رفتم خونه خواهرم و کلی بهم رسیدگی کرد
تا شب دیگه اوکی شدم
و صبح مجدد تونستم برم سر کار
البته گلوم درد دارم یه جورایی اومیکرون گرفتم
متاسفانه قدرت انتقالش بالاس
بچه های اونم امروز مریض شدن کاش نمیزفتم خونشون
اما اون موقع دیگه اصلن تو حال خودم نبودم
مورچه هم اونقدر براش مهمه که الان نشسته داره فیلم میبینه
اینم شوهر که من دارم
خدایا این چه شانسی هس که به من دادی ؟؟؟؟