زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

26 دی

نمیدونم دقیق امروز بیست و شش هست یا بیست و پنجم 

چند روز پیش خانم ص که یکی از بچه های کارگاه هس  گفتم حالم بد هست و بی بی چک زدم مثبت شده از صبحم حالت تهوع دارم  ما هم بهش گفتیم چرا نشستی خب الان که اول صبحه و کار زیاد نیست بیا برو آزمایش بده و تا موقعی که تعطیل بشیم جوابش اومده اولش گفت نه اما بعدش چون کاری هم نبود و آزمایشگاه دو تا کوچه بالاتر هس رفت  ازمایش داده و برگشت خلاصه اینکه باردار بود و مبارکش باشه 

چون اونم مثل من خیلی وقت بود تو فکر بچه بود خیلی خیلی شاد شده بود

و گفت یکی دو ماهه که میره یه جایی که یه خانم داروی گیاهی میده و اینا و خودش میگفت رفتم اونجا مشکلم حل شده


نگم براتون من حسووووووود وقتی متوجه بارداری شدم یه حس تلخی گرفتم چقدر حسودم شد اما یه کم بعد خودم رو جمع و جور کردم و امروز خودم ادرس گرفتم و رفتم بلکه منم مشکلم حل بشه 

اولن خیلی درد داشت خیلی دردم اومد یه دویست تا مریضی هم  گفت داریو باید کم کم همش رو درست کنی که حدود ۳ ماه میشه

خدا کمک کنه به منم و منم و همسرم هم بتونیم یه خانواده شاد بشیم 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.