زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

رفتیم خرید

یکی دو هفته ای بود که تو خونه رسما هیچی نداشتیم و نرفته بودیم خرید کلی کنیم  و اگه چیزی لازم بود رو خودم مجبور میشدم برم سوپری خرید که دیشب بالاخره اقای مورچه ظهر تماس گرفت و گفت عصر اماده باش بریم خرید 

همیه بین فروشگاهها ما می رفتیم افق ..اما این بار رفتیم یه فروشگاه دیگه ..اما پشیمان شده بودیم چون اون اجناسی که ما میخاستیم رو اونجا اون مارکها رو نداشت و مثل تن ماهی  و رب گوجه یا خیلی وسایل دیگه ش رو مارکها و اسامی عجیب و غریب بود و کلی هم ناراحت شدم بابت گرونی که تو فروشگاه دیدم حالا ما دو نفریم و هر دو هم یه خدا رو شکر درامد داریم اما اون خونواده هایی که فرزند دارند و کارگر هستند چطور میخان یه مایحتاج ساده رو تامین کنند .یعنی مسولان دلشون برای اونها میسوزه؟یعنی از ته قلب برای نسل اینده تلاش میکنند ؟

چون اگه نشه همین بچه ها رو با تغذیه سالم  و خوب بزرگ کرد نسلشون میشن یه مشت ادم مفنکی و مریض احوال و ضعیف ..بعد ایران رو چطوری میتونند سربلند کنند ؟



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.