ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خیلی وقته که دیگه از شبها میترسم و شبها تا صبح بیدارم و موبایل بای میکنم و یه گاهی کارای عقب افتاده خونه رو انجام میدم جرات خوابیدن ندارم میترسم از جن
از خواب ترسناگ و جن میترسم بخوابم بیاد سراغم ..میدونم دیوونه گی هست اما کله من این حرفا سرش نمیشه البته گاهی که کسی میپرسه چرا شبها بیداری میگم از ترس دزد در حالی که من اصلن از دزد نمیترسم اما برا اینکه مسخره نکند راستش رو نمیگم
چرا این مدلی شدم دلم یه خواب شبانه میخاد اما نمیشه
من خیلی ساله از جن میترسم اما هیچ وقت به کسی مستقیم نگفتم راه درمانش چیه؟
قدیما که از ترسش گریه هم میکردم
خدایا پناه میبرم به خودت که تو فقط میدونی تو این قلب سیاه و سفید من چی میگذره میدونم هم که ازم راضی نیستی اما ازت میخام من رو ببخشی من شرمنده تو هستم که از نعمتهای تو استفاده کردم اما چپ و راست هر کاری خاستم انجام دادم
اما خدا خیلی از گناهانم فقط به خاطر بی عقلی من بوده
مخصوصا سه چهار تا گناهی که میدونم شاید اصلن بخاطرشون هیچ کاه من رو دوست نداشته باشی
من نتونستم به برادر و زن سابقش کمک کنم که دلگرم به هم باشن و از هم طلاق نگیرند در حالی که میتونستم اما
اونقدر خودخواه بودم و به بدبختی های خودم فکر میکردم که هیچ گاه اون رو ندیدم ..این یکی از گناهای بزرگ من هست من از ته قلبم خوشبختی میخام برای همسر سابق برادرم ..و امیدوارم من رو ببخشه
خدایا شرمنده تو هستم واقعن
اللهم عجل لولیک الفرج
جن ها هیچ کاری با آدم ها ندارن. اینا خرافاتی هس که یه عده ای میخوان تو کت ما کنن.
شما به هر چی فکر کنی ممکنه جلوی چشت بیاد.
نباید بش فکر کنی.
اصلا نباید برات مهم باشه.
سعی کن ذهنت رو منحرف کنی به یه موضوع دگه.
مسلما اگه در اتاقی تنها باشی و به جن فکر کنی کوچکترین صدایی که بیاد فکر میکنی جن هس.
جن ها توی دنیای خودشونن کاری با ما ندارن. ماییم که با اونا کار داریم!
من یه جای بد زندگی میکنم. به حدی بد که تاکسیا و هیچ ماشینی حاضر نیست شب بیاد این طرفا. خونمون قدیمیه. همه میگن که شباش ترسناکو دلگیره. 250 متره.
یه اتاق دارم بالا پشت بوم. پشت بومون عین حیاته. که تنهایی توش میخوابم. تاریکه تاریکه. ولی میدونی چیه؟ تا حالا حتی یه چیز ترسناک اینجا ندیدم. نه جن و نه هیچ چیز دیگه ای. پسرای فامیلمون میترسن تنهایی بالا بخوبن ولی من می خوابم :)) حتی گاهی بیشتر میترسونمشون که تنها باشم.
یه مادربزرگ داشتم که این خونه رو ساخت. تا اخر عمرش با ما زندگی میکرد. ولی دو سال پیش مرد. من هنوزم وقتی خونوادم میرن بیرون شبا تنها میمونم و هیچ چیز عجیبی ندیدم.
شاید باورت نشه ولی شده هیییشکی خونه نبوده بارونو رعدو برق بوده برقا هم رفتن :)) بخدا راست میگم تازشم من توو حموم بودم. ولی بازم هیچ چیز عجیبی ندیدم.
منم اوایل خیلی میترسیدم. بعضی وقتا شبا از ترسم داخل خونه نمیومدم وقتی بابام اینا می رفتن مهمونی و من میموندم خونه. انقدر می وایسادم توو حیاط تا بیان. ولی الان بزرگتر شدم. راستشو بخوای منم با داستانای جنو دعا نویسیو طلسمو این چیزا بزرگ شدم. همشم به خاطر داییم ابنا بود خیلی اعتقاد دارن. یه بار یه یارو رو اوردن که با جن ارتباط بر قرار کنه.. خواستی برات تعریف میکنم. حالا ببین من تو چه خونه ایی تنهامو هیچیم نشده :)) اینا همش حرفه بابا. بگیر بخواب
منم تا حالا هیچی ندبدم اما همش میگم الان میاد