زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دیگه چی بگم

خب دیشب بازم دوستم اومد خونه م بازم نتونستن بگم نیا حوصله ندارم 

خسته م فقط گفتم میخام زود بخوابم گفت باشه زود میام و تا قبل ده شب میام 

ده اینا اومد و یه کم حرف زد جو گرفتش شروع کرد به عیب   ایراد هاب منو گفتن  تو فلانی تو بهمانی  و گفت و گفت حرفاشم با خنده و شوخی میگفت 

منم باهاش خندیدم اما خیلی بهم برخورد یعنی واقعن ناراحت شدم .

تصمیم هایی که تو زندگیم گرفته بودم رو به روم آورد و اشتباهات رو مسخره کرد خب من اگه کاری هم کردم براساس شرایطی که داشتم 

دیگه حسابی تخریب کرد و رفتن 

اعصاب نداشتم خراب شد .دیگه اینجا ست که تصمیم گرفتم خیلی منطقی باهاش قطع رابطه کنم و از اونجایی که من آروم هستم اما یه دفعه قاط میزنم


دیگه گول نمیخورم و کامل تماسی نخواهم گرفت و تماس جواب نخواهم داد 

دیگه کسی مریضی و بیماری رو مسخره کنه خیلی زور داره برام .



چرا نمیتونم

چرا نمیتونم نه گفتن رو یاد بگیرم ؟چرا الکی همش بابد مهربونی کنم و اگه مهربون نباشم عذاب وجدان سختی بگیرم .

دیروز بخاطر مهربونی کردن و و اینکه نتونستم به دوستم نه بگم 

مجبور به این شدم بچه هاش رو نگه دارم 

یعنی اونقدر اذیت کردن که میخاستم برم تو کوچه بشینم 

تو خونه خودشون اونقدر آروم هستن به من که میرسن واقعن اذیت شدید می‌کنند همه خونه رو با هم ریختن 

از دیشب سردرد شدم از سردرد خوابم نمی‌برد به زور قرص بیهوش شدم 

هنوزم یه کم سردرد دارم و کم کم دارم خونه  رو جمع و جور میکنم یعنی واقعن توبه میکنم .اصلن از دستشون احتمالن دیکه این سیم کارت رو جواب ندم .

من خیلی بچه دوست دارم اما دیگه اینهمه اذیت خیلی زوره 

اولویت زندگی اول خودم باید باشه بعد این مورچه که برای زندگی یه نمه کار میکنه .

دیگه اینم به خودم قول میدم که مواظب اعصاب و سلامتی خودم و مورچه باشم و نه گفتن رو یاد بگیرم 


تصمیم گرفتم

از امروز ۲۴ مرداد تا ۴۰ روز اینکارا رو انجام بدن  زمان پایان یک مهر 

اول چای نخورم چای یه نمه ازش بیزار شدم 

اگه غذایی خودم درست کردم به آن روغن زیتون بزنم .

صبح ها لبنیات نخورم کلن از لبنیات جز بستنی خیلی بدم اومده و خیلی وقتی ماست و اینا نخوردم صبح تخم مرغ درست کنم با اون روش خودم که خیلی هم خوشمزه میشه 

به موهام همش روغن نارگیل بزنم خیلی از بوش خوشم اومده 

قبل غذا و یا موقع غذا درست کردن حتما به نام خدا بگم همش یادم میره 

از گوشت چه گوسفند چه مرغ خیلی بدم اومده از سیب زمینی هم متنفر شدم نمیدونم چرا اینطور شدم  هر چی دیگه از گلوم پایین نمیره 

تو کار شروع کنم به اجرای پلن الف 

چند تا چیز جدید که یاد گرفتم

یاد گرفتم بعضی قرص ها که حلال در چربی هستن مثل ویتامین دی 

رو باید همراه یه چربی خورد مثلن یه گردو یا روغن زیتون چیزی 

اینطوری بهتر جذب میشه 

پاکسازی با نمک رو هم یاد گرفتم چون تایپش زیاده نمینویسم 



دیگه همین دو تا رو یاد گرفتم 

الان هم یه املت درست کردم و با گردو خوردم خدا رو شکر خیلی خوش طعم بود 

یه کم برنج درست کنم شب مورچه اومد غذا آماده باشه و عصر بزنم بیرون 

دلم میخاد برا کودک درونم یه چی بخرم...

کودک درونم یه شال نارنجی یا یه لباس نارنجی میخاد 

پیرمرد در پارک

دیروز برق رفت رفتم تو پارک سر کوچه که  تو هوای آزاد باشم 

داشتم فایل انگیزشی گوش میداد که دوستم هم اومد داشتیم حرف میزدیم .که یه دفعه دیدیم یه پیرمرد داره اندام خصوصیش رو دستمالی میکنه و نشون ما میده یه دفعه هنگ کردیم ‌

و همون موقع از پارک زدیم بیرون 

این پارک واقعن  جوون هاش خیلی خوبن 

اصلن تا حالا مزاحمتی نداشتن 

هیچ بدی از پسرای پارک ندیدم .اما امان از این پیرمرداش یا فضولی می‌کنند 

یا هی نگات می‌کنند یا اینم از این کار پیرمرد دیروز