زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دیشب غم عالم گرفتم

یه کلیپ بود شامپانزه توش بچه نداشت و و یه جورایی نازایی داشت  دانشمندان میگفتن افسردگی گرفته و از تنهایی همش عضه می‌خورد و یه جای کلیپ دانشمند که داشت 

روش تحقیق میکرد یا بچه شامپانزه بهش داد اونقدر خوشحالاااااااال شد و ذوق کرد ....


هی خدا رفتم زیر پتو اونقدر یواشکی اشک ریختم  کردم .

خدا به همه بچه داده 

حتی به حیوان ها 

گربه های پارکمون نفری چند تا بچه دارند .

حتی سگ ها پرنده ها و........

اما من نتونستم مادر بشم .

زندگی مثبت و با امید

امروز که از خواب بیدار شدم، حس خوبی داشتم و تصمیم گرفتم روزمرگی مثبت را با انرژی شروع کنم.  همیشه باور دارم که حتی کوچک‌ترین لحظات در زندگی با امید می‌توانند روز ما را روشن کنند.

، کمی خانه را مرتب کردم از موقع امتحانها خیلی راحت و پاش شده بود و فرصت نمیگردم تمیز کنم جارو کشیدم گاز رو پاک کردم یخچال رو مرتب کردم  برنامه‌های روزم را مرور کردم. امروز یک اتفاق هیجان‌انگیز هم داشت: یک هدفون جدید خریدم! یعتی مورچه برام هدفون خرید. 

وقتی آن را امتحان کردم، حس کردم موسیقی می‌تواند روزمرگی مثبت را شیرین‌تر کند و انرژی خوبی بدهد.


عصر که پیاده‌روی کردم، به اطراف نگاه کردم و به خودم گفتم هر روز فرصتی است برای یادگیری چیزهای جدید و لذت بردن از تجربه‌های روزانه.  یادم آمد که پنج‌شنبه مهمان داریم و باید خانه را آماده کنم. 


. نوشتن درباره روزمرگی مثبت و زندگی با امید همیشه برایم حس خوبی دارد و به من انرژی می‌دهد.

باور دارم که هر روز، حتی اگر کوچک باشد، می‌تواند پر از لحظات شادی و تجربه‌های روزانه خوب باشد.

راستی یه کم درباره زندگی حسن صباح تحقیق کردم و خیلی زندگیش مخوف بود هفته دیگه شاید شاید رفتیم الموت 



در حال امتحان

خب وسط امتحان ها هستم و اینکه متاسفانه یه مشکلی پیدا کردم 

توی بازیابی اطلاعات دچار مشکل هستم مثلن تمام جزوه رو قبل امتحان بلد هستم حتی میتونم بگم خط بالا و پایین سوال رو بگم چی نوشته 

اما دقیق سر امتحان هیچی یادم نمیاد و به زورررررر برگه رو پر میکنم .

اما اگه کسی یه کلمه از جواب رو میگفت همه چی یادم می‌اومد. 

تو چت جی بی تی میگه بخاطر مشغولیت ذهن و استرس و یا مدل خواندن! هست .برا بعد امتحانها باید یه فکر کنم .


شهریور شروع شد

خب بالاخره امتحان ها واقعی شروع شد .

امروز قبل امتحان رئیس دانشگاه اومد گفت دیگه هر چی شد و تعطیلی و اینا شد امتحان ها برقراره و کنسل نداره . 

امتحان اول رو قبول نمیشم با علم به اینکه قبول نمیشم رفتم 

خب یه چیزایی نوشتم حالا ببینم استاد چکار میکنه .

بقیه امتحان ها تقریبا میتونم بگذرونم 

سوغاتی هم برام آوردن یه شلوار خانگی یه بلوز و یه نیم تنه و زردچوبه 

خودم زردچوبه جنوب رو دوست داشتم و خودم گفته بودم حتما برام 

زرد چوبه بیارید .خیلی زردچوبه رنگش قشنگه .

کیان بهم رنگ زد و گفت دو ماهه که داره میره باشگاه و ۷ کیلو لاغر شده 

خیلی عالیه من که امروز نتونستم برم باشگاه 

چون میرفتم بعد خیلی خسته میشدم و موقع امتحان خیلی اذیت میشدم 




امتحان دارم

شنبه امتحان سختی دارم که دارم به سختی میخونم .

الانم خوابم گرفته میخام بخوابم ادامه ش رو صبح بخونم .

اگه همون خرداد امتحان می‌دادیم خیلی بهتر بود الان همه چی یادم رفته .

یه نفر رفته بود گناوه برام ساندویج ساز خریده البته پولش رو بهش دادم.

یک میلیون و پانصد 

خیلی ساندویج ساز دوست داشتم 

ماشین ظرفشویی هم خیلی دوست داشتم داشته باشم .

کمد کتابخونه هم ندارم اونم خیلی دوست دارم بخرم