یه کلیپ بود شامپانزه توش بچه نداشت و و یه جورایی نازایی داشت دانشمندان میگفتن افسردگی گرفته و از تنهایی همش عضه میخورد و یه جای کلیپ دانشمند که داشت
روش تحقیق میکرد یا بچه شامپانزه بهش داد اونقدر خوشحالاااااااال شد و ذوق کرد ....
هی خدا رفتم زیر پتو اونقدر یواشکی اشک ریختم کردم .
خدا به همه بچه داده
حتی به حیوان ها
گربه های پارکمون نفری چند تا بچه دارند .
حتی سگ ها پرنده ها و........
اما من نتونستم مادر بشم .
امروز که از خواب بیدار شدم، حس خوبی داشتم و تصمیم گرفتم روزمرگی مثبت را با انرژی شروع کنم. همیشه باور دارم که حتی کوچکترین لحظات در زندگی با امید میتوانند روز ما را روشن کنند.
، کمی خانه را مرتب کردم از موقع امتحانها خیلی راحت و پاش شده بود و فرصت نمیگردم تمیز کنم جارو کشیدم گاز رو پاک کردم یخچال رو مرتب کردم برنامههای روزم را مرور کردم. امروز یک اتفاق هیجانانگیز هم داشت: یک هدفون جدید خریدم! یعتی مورچه برام هدفون خرید.
وقتی آن را امتحان کردم، حس کردم موسیقی میتواند روزمرگی مثبت را شیرینتر کند و انرژی خوبی بدهد.
عصر که پیادهروی کردم، به اطراف نگاه کردم و به خودم گفتم هر روز فرصتی است برای یادگیری چیزهای جدید و لذت بردن از تجربههای روزانه. یادم آمد که پنجشنبه مهمان داریم و باید خانه را آماده کنم.
. نوشتن درباره روزمرگی مثبت و زندگی با امید همیشه برایم حس خوبی دارد و به من انرژی میدهد.
باور دارم که هر روز، حتی اگر کوچک باشد، میتواند پر از لحظات شادی و تجربههای روزانه خوب باشد.
راستی یه کم درباره زندگی حسن صباح تحقیق کردم و خیلی زندگیش مخوف بود هفته دیگه شاید شاید رفتیم الموت
خب وسط امتحان ها هستم و اینکه متاسفانه یه مشکلی پیدا کردم
توی بازیابی اطلاعات دچار مشکل هستم مثلن تمام جزوه رو قبل امتحان بلد هستم حتی میتونم بگم خط بالا و پایین سوال رو بگم چی نوشته
اما دقیق سر امتحان هیچی یادم نمیاد و به زورررررر برگه رو پر میکنم .
اما اگه کسی یه کلمه از جواب رو میگفت همه چی یادم میاومد.
تو چت جی بی تی میگه بخاطر مشغولیت ذهن و استرس و یا مدل خواندن! هست .برا بعد امتحانها باید یه فکر کنم .
خب بالاخره امتحان ها واقعی شروع شد .
امروز قبل امتحان رئیس دانشگاه اومد گفت دیگه هر چی شد و تعطیلی و اینا شد امتحان ها برقراره و کنسل نداره .
امتحان اول رو قبول نمیشم با علم به اینکه قبول نمیشم رفتم
خب یه چیزایی نوشتم حالا ببینم استاد چکار میکنه .
بقیه امتحان ها تقریبا میتونم بگذرونم
سوغاتی هم برام آوردن یه شلوار خانگی یه بلوز و یه نیم تنه و زردچوبه
خودم زردچوبه جنوب رو دوست داشتم و خودم گفته بودم حتما برام
زرد چوبه بیارید .خیلی زردچوبه رنگش قشنگه .
کیان بهم رنگ زد و گفت دو ماهه که داره میره باشگاه و ۷ کیلو لاغر شده
خیلی عالیه من که امروز نتونستم برم باشگاه
چون میرفتم بعد خیلی خسته میشدم و موقع امتحان خیلی اذیت میشدم
شنبه امتحان سختی دارم که دارم به سختی میخونم .
الانم خوابم گرفته میخام بخوابم ادامه ش رو صبح بخونم .
اگه همون خرداد امتحان میدادیم خیلی بهتر بود الان همه چی یادم رفته .
یه نفر رفته بود گناوه برام ساندویج ساز خریده البته پولش رو بهش دادم.
یک میلیون و پانصد
خیلی ساندویج ساز دوست داشتم
ماشین ظرفشویی هم خیلی دوست داشتم داشته باشم .
کمد کتابخونه هم ندارم اونم خیلی دوست دارم بخرم