واقعنی باید بگم وضع اقتصادی مردم خعیلی بد شده
عروسک فروشی ازم خواسته تا اخر قرار دادش با صاحب ملک چند روز برم مغازش چون نمیتونه بخاطر چند روز
یه ادم جدید پیدا کنه منم چون توانایی نه گفتن رو ندارم هر ساعتی حوصله کنم میرم مغازش
اقا اونجا ست که من فهمیدم وضع اقتصادی خرررابه و کسی حوصله نداره چون با اینهمه سرمایه که خوابونده تازه مغازش یه نقطه تقریبا خوب هست امروز حتی کسی نیومده یه سوال کنه خرید که پیش کش
کاش مردم روحیه داشتن و شاد بودن همین که از این جور مغازه ها خرید نمیکنند نشانه بی پولی و عدم ذوق و ناخوشی هست.سال به سال دریغ از پارسال
من خیلی خواب میبینم یعنی داغونم از خواب ترسناک امروز تو اینترنت سرچ کردم نوشته بود که برا غلطت خون یا یه همچین چیزیه حالا شب برم خونه دقیق بخونم ببینم چی نوشته .ارزوی من خوابیدن یک شب راحته
یکی دو روز عاشورا و تاسوعا رو تو خونه بودم فیلم میدید و خواب بودم هر سال از ساعت دو به بعد میرفتم یه امامزاده نزدیک خونه مینشستم امسال بخاطر کرونا همونم نرفتم .اقای مورچه هم رفت محله خودشون
نمیدونم چیم شده سرد درد دارم دوباره
خیلی دلم میخاد بچه های اون فامیلی که فوت شده رو دعوت کنم اما حالش رو ندارم حتی حال نوشتن هم ندارم
یه خبر بد شنیدم یکی از اقوام نزدیک فوت شده در تنهایی
حکمت خدا چی میتونه باشه که این ادم کسی بود که قبل مریضیش هر کسی مشکلی داشت اون میاومد چون میدونست اگه کسی قرار باسه کمکش کنه همین ادم هست ..اولین کسی هم بود که تو فامیل ما ماشین دار شد و سرویس همه بود و تو مراسم ها مشغول جابه جایی فامیل بود .توی جنگ هم میگن نصف فامیل زمان بمباران رفته بودن خونه ش چون خونش تو روستا بوده و فکر کنم یه یکسالی کلی ادم تو خونش بودن و اینهم با روی باز پذیرای همه کلن خیلی خوبی به همه کرد و اما اینکه سه سالی که مریض بود کسی زیاد نرفت بهش سر بزنه یا به خاطر مهربونی هاش یه کمکی بهش بکنه ..
اینکه اینهمه مهربون بود این شد ما که خیلی ها هم دوستمون ندارند چی بشیم
اقا#قاسم روحت شاد مرسی از اینکه اینهمه سخاوتمند بودی
عاقا من دیگه میخام سر کار نرم یعنی بهشونم گفتم من دیگه بعضی موقعها میام اخه هم خیلی خسته میشم هم
دو روز پیش داشتم با یه مشتری صحبت میکردم وسط صحبتهاش طرف عطسه کرد منم باهاش یه کم فاصله داشتم
خب اگه کرونا داشت که منم گرفته بودم .حالا فعلن ادمین پیچش باشم و بعضی موقعها برم مغازه تا عکس بگیرم بهتره.
از صبحم که بیدار شدم یه کم احساس بدن درد دارم حالا نمیدونم کرونا گرفتم یا دیشب جلوی کولر خوابیدم برای اون باشه.
خواستم هم برم تشیع اما خیلی بدنم درد میکنه و نرمال نیستم .
برم یک ساعت بخوابم ببینم حالم چطور میشه
صبحها میرم سر کار عروسک فروشی و عصرا میرم لباس فروشی وقتی هم میام انقدر خسته هستم که نا ندارم اما
میرم یه شام درست میکنم و بااقای مورچه فیلم می بینیم و شام میخوریم
اینطوری چون تایمم پر هست دیگه فکرای بیخود سراغم نمیاد
البته کار عروسک موقتی هست و چون صاحبکار داره جابه جا میشن و مغازه بعدی چون راهش دوره من دیگه نمیتونم برم .
من برم یه دور تو اینستا بزنم بعد بخوابم .
اقای مورچه هندفری گذاشته و داره اهنگ گوش میده و اهنگم یکی از اهنگهای حمیراس
منم وقتی این اهنگ رو میشنوم کلی دلم میگیره و یاد گذشته خودم میافتم یاد عشق دوران نوجوانیم و تلخی جدایی که اون موقع چشیدم
اقای مورچه نمیدونه این اهنگ با قلب من چه کرده قطعشم نمیکنه.
این همه سال میکذره اما هر موقع حمیرا میشنوم یا عطر هوگو جایی کسی زده باشه سریع میافتم تو اون روزا