یه کار تو رستوران پیدا کردم
هم صندوقدار هم کار سالن هست
صندوق داری که خب خیلی سختی نداره اما کار سالن اگه شلوغ بشه خیلی خیلی سخت میشه یه دفعه حجم زیادی میز که باید تمیز بشه و
بالا بر برا اشپرخونش هم یه سبد هست که باید با طناب بکشی بالا و پایین
پنج شنبه سبد رو سنگین کردن کشیدم بالا از اون موقع پشت گردنم دو روز درد میکرد که فقط استراحت کردم تا امروز بهتر شد ه
یه پسر نوجوان هم اونجا هست پیک بیرون بر هست که حس خوبی از کاراش ندارم
هر کاری که بقیه اشتباه میکنند و دیدم عکس میگیره تا به مدیر اونجا گزارش میده .
یه بارم دیدم درباره من داشت حرف میزد .و غیبتم رو میکرد.
از امروز میخام دیگه قرص های تیروئید م رو نخورم
حالم از هر چی قرص هست به هم میخوره
دیگه امیدوارم دست از این کازش برداره
تمام زندگی ما هرچی داریم ونداریم تحت کنترل خداست
خدا خودش هر لحظه یه چیزی به ما میده ویه چیزی از ما میگیره
خودش میدونه چی بنفع منه که بهم بده وبا حکمت خودش از من چیزی میگیره
خدا به ما خانه وهمسر وبچه و عشق وزندگی داد ویه روز هم از ما میگیره
خودش میدونه کی به ما میده وکی از ما میگیره
هرچی خدا داد باید با جان ودل بپذیریم وهرچی از ما گرفتم هم باید با جان ودل بپذیریم
اما... وقتی یه چیزی خدا از ما گرفت ما باید بپذیریم که این کار خداست و اینو از من گرفت بخاطر حکمتی که خودش میدونه و برای اینکه به او برگردم وپیش اون باشم
وقتی یه چیزی خدا میده ما خوشحال میشیم و بعدش از ما میگیره درسته که ناراحت میشیم اما باید بپذیریم وتسلیم بشیم
اگه پذیرفتیم وتسلیم شدیم برکت زندگی جاری میشه
اما اگه نپذیرفتیم وهمچنان مقاومت کردیم فقط اذیت میشیم و برکت زندگی جاری نمیشه
پس هرچی خدا به ما میده از خدا با جان ودل تشکر کنیم اما بهش نچسبیم وهرچی از ما گرفت باید بپذیریم وتسلیم باشیم
هر اتفاقی الان بیفته بهش برچسب خوب یا بد نزنیم
هرچی الان افتاد بنفع منه وبرای پیشرفت منه ویه حکمتی درونش هست
باید بپذیرم و به خدا بسپارم، آروم باشم، وبهش اعتماد کنم تا خودش حل کنه به بهترین روش ممکن
" میگم" باید" یعنی حتی اگه برام سخت بود بپذیرم و خیلیی دارم اذیت میشم از اتفاق این لحظه وناراحتم بازم با وجود ناراحتیم واذیت شدنم میسپرم به خدا واعتماد میکنم ومنتظر میمونم تا خودش حل کنه "
نوشتن این حرفا راحتترینه، ان شاء الله در عمل هم بتونیم انجام بدیم
دارم فکر میکنم به معجزه
یه اتفاقی که تو زندگی کسی بیفته و طرف یا دفعه یه اون خاسته ش برسه
و خدا بهش یه حال اساسی بده
چرا معجزه برا من اتفاق نمیافته
یه دفعه همه چی حل بشه
بچه بیا پول بیا شوق بیا
پس معجزه برا کی اتفاق میفته مثل باید چکار کرد که خدا کمک کنه .
میدونم خدا همیشه کمک کرده اما دلم میخاد یه اتفاق خوب بیفته .
نکنه خدا من رو همینطور ول کرده باشه
اگه اون رو پر معجزه بیاد چه شود چقدر خوشحال میشم .
مچ دو تا دستام درد میکنه
پماد زد دردش آروم بگیره
یادم میاد اون خواهر مورچه همش میگفت مچ دست درد میکنه و من همش فکر میکردم مگه مچ درد چقدر درد داره و که همش شاکیه
الان بعد چند سال خودم مچ درد گرفتم .
خیلی خیلی ا ارتفاع میترسم
از کجا فهمیدم از اونجا که رفته بودیم با عاطف رو پشت بام و از اون بالا پایین رو نگاه کردم دیگه پاهام یاری نکرد و نشستم زمین و تا عاطف اومد دستم رو گرفت و من چشم بسته از پشت بودم رفتم پایین
پل هوایی که وحشتناکه با اینکه اولش میگم میتونم من باید بر ترس غلبه کنم اما وسط راه دوباره پاهام سست میشه
همچنان تلفن خاموشه و جواب تلفن دوستام رو ندادم.
حالم خیلی خوب شده
استرسم کمتر شده .
برید بچسبید به زندگی هاتون من دوست خوبی براتون نیستم .
شاید بدون من موفق تر باشید .شاید که نه حتما بدون من موفق تر هستید .
من میخام یا با کسی حرف نزنم یا یه دوست جدید باشه .هیچی ازم ندونه
اصلن قضاوتم نکنه ..هیچ دخالتی هم نکنه ..
قدیما تو روستا که بودیم یادمه همه تو خونه هاشون روسری سر میکردن
یعنی صبح که بیدار میشدن اول روسری هاشون رو سر میکردن بعد زندگی رو شروع میکردن .
دختر خاله هام که اون موقه نوجوان بودن همشون روسری صبح تا شب سرشون میکردن و جلوی باباشون حجاب داشتن.
حیاط خونه خیلی خاک گرفته و پر برگ و اشعال شده اما اصلن دلم نمیخواد جارو کنم از جارو کردن حیاط بدم اومده کاش مورچه حیاط رو جارو کنه
چرا کارای خونه تموم بشو نیست یا بابد ظرف بشوری یا لباس یا گرد و خاک رو پاک کنی یا غذا درست کنی دلم میخاد هیچ کاری نکنم همش کار خونه دستهام درد گرفت