آدم عذاب وجدانی هستم .
یعنی بخاطر خیلی چیزا که اتفاق نیفتاده ناراحت میشم و هیچ وقت حرفای دلم رو نزدم و چون همش فکر میکنم ممکنه اشتباه باشه .
مثلن الانم که خانوادم خیلی رفتارهای بد باهام دارند حتی اینجا که مجازی هست خیلی نمینویسم چون میترسم بعدن که بخونم عذاب وجدان بگیرم .
و دلم بسوزه .
اما یکی نیست بهم بگه تا کی ؟
تا کی دنبال محبت از خانوادم هستم .
تا کی برم اونجا به امید یه دست دوستی و محبت
اونم از کسی که خودشون دنبال فکر و خیال و کار و بار خودشونن.
اونقدر دلم میخاست عروس خوب بگیرم .
فک و فامیلام باش
یعنی لباس عروس بپوشم.
پولشم اون موقع ها مورچه داشت
حتی با برادرش رفتیم تالار سالن اینجا رو دیدیم.
اما خانوادم نزاشت عروسی بگیرم .
و هر کاری کردم اونقدر سنگ انداختن که نشد که مراسم درست و درمون بگیرم .
همیشه عقده عروسی تو دلمه
کلی کتک میخوردیم .وقتی هم بزرگتر شدیم و قوی شدیم و نمیتونستن آدم رو بزنند توهین های روحی شروع شد .دز فحش های کوچیک بگیر تا برو به فحش های جنسی .
خواستگار درست و درمون هم نداشتیم و همین بابام میاومد جلوی روی آدم میگفت تا کی باید خرجشون رو بدم ؟
خرج خاصی هم نبود ما دخترا بیشتر بیرون ساندویج و اینا میخوردیم منظورم سرکار و هیچی هم که برا آدم نمیخریدن اما همش متلک میانداخت تا کی خرج باید بدهم ..
دو سه تا کلک مالی هم بهم زدن .
دو سه تا زمین فروختن یه زمین موقعی که من مجرد بودم و تو خونشون بودم و چون اونجا بودم خودم متوجه شدم و وعده و وعید دادن و پولی از زمین حتی به عنوان شیرینی ندادن .
یکی دو تا هم قیمت سنگین فروختن که اصلن نزاشتن ما متوجه بشیم .
ما بعد ها خواهرم از طریق زنعمو متوجه شده بود .از دومی هم هیچ هدیه ای از پولهاش به ما ندادن .
یکی نیست بهشون بگه خب وقتی پول دارید ما دخترتون نیستیم لطفن موقع مریضی هم یاد ما نیفتید ....
خواهر و مادر من توی سال همیشه چند بار با هم دعوا و قهر میکنند بعد آشتی میکنند یه مدت خوبن تا دعوا و قهر بعدی
وقتی با هم خوبن خیلی خوبن برا هم غش میکنند
امان از دوران قهرشون کینه ای میشن و همش پشت سر هم دیگه حرف و ناله میکنند.
الانم دوران قهرشونه و اعصاب من رو درگیر میکنند
قبلنا که خر بودم نمیفهمیدم اینا بازی روانی این دو تا با هم هست و مجدد با هم دوست میشن .ناراحت میشوم غصه میخوردم همش سعی میکردم آشتی بدمشون و کلن در استرس بودم و روحم مغذب بود
اما جدیدن دخالتی نمیکنم از هیچکدوم هم طرفداری نمیکنم به من چه یه ماه دیگه ش با هم دوست میشن و میرن تو غیبت من
بعد چند روز امروز عصر گفتم یکی دو ساعتی برم اونجا
مادرم اومد هی حرف درباره خواهرم میزد و فحش و اینا بهشون میداد .
شروع کرد جو رو سمی کردن و اعصاب من رو زخمی کردن و حرفای قدیم رو وسط کشیدن .
منم چای گذاشته بودم که بخورم دیدم اینطوره گفتم من بابد برم میخام برم خرید دیرم میشه .بار و بندیل رو جمع کردم و چای نخورده فرار رر کردم.
خواستم بگم مادر ول کن اون خواهر بیشعوری.. من که خوبم
بیا یه دستی به سر من و شوهرم بکش
تنهایی من رو شوهرم رو پر کن
یه برنج و خورشتی درست کن ما رو دعوت کن
.پاهام درد میکرد و نتونستم کفش یا کتونی بپوشم و از خونه با دمپایی اومد خونت بهت سر بزنم .
یه بار پرسیدی پات چطوره
بعد من میام یه سر بزنم صله رحم کنم .
شروع به نمایش روحی و روانی میکنی .
من به زور قرص اعصاب سر پام بعد دعوا راه مینداری اعصاب من خراب بشه .
این حرفا رو بهش تو دلم زدم چون اگه بلند میگفتم ممکن بود جیغ و ویله کنه .
همون بهتر که از خونشون اومدم .
اومدم خونه آبگوشت داشتم گرم کردم با ماست موسیر و نوشابه خوردم .
مورچه هم عصر خونه مادرش خورده بود و سهم من رو آورده بود .
امروز
یه دستکش آشپرخانه
یه دستگش بافتنی
آیینه
یه کم قرص تیروئید و ...
به
خریدم
یه سری خرید که به مرور بابد انجام بدم
یا ندارم. یا تموم شده و برا خونه نیازه
قاشق چای خوری
پتو و متکا و تشک برا مهمان اگه یه نوع کسی اومد اینجا خوابید لازمم هست
دو تا یا سه تا کوسن
دو تا سینی کوچیک استیل
آیینه کوچک برا کیفم
خودکار
کرم ترک دست و پا
شامپو ضد ریزش مو سریتا
دو سه تا جوراب قشنگ هم برا خودم هم مورچه
یه دست لباس و کفش برا خودم عید لباس قشنگی بپرسم
یه ادکلن با بو خوش و ماندگاری بالا
یه روسری مشکی که پایینش حاشیه داره
یه دفتر چه برای نوشتن شکر گذاری
زعفران
به
چایی
کیف برا بیرون رفتن
قرص ویتامین و تیروئید و ....
یا اسباب بازی برا کودک درونم
یه هدیه کوچیک برا بچه های خواهرم
خرید برچسب برا خودم و هلیا
دستکش بیرونی
دستکش برا ظرفشویی
روغن کوهان شتر و سیاه دانه
یه جا کلیدی طرح عروسک
رژ لب
سایه چشم سه رنگ
یه پشه بند میخام از سوسک ها میترسم میخام شبا برم تو پشه بند
شانه چوبی
یه ماهیتابه بزرگ درب دار
سرخ کن بدون روغن
همزن
یه گل که گلدون سفید باشه
کاور لباسشویی
دستمال آشپزخونه
دستگیره
سفره یکبار مصرف برا اینکه اگه مهمون اومد
یه ماگ برا مورچه ماگ قبلی دسته ش شکسته
یه گردنبند طلا طرح سواسورگی
یه انگشتر نقره خفن
فرچه برا فرش
یه فرش سه متری
ماسک سفید
رب انار
شوید
نعناع که خیلی وقته تموم شده
نمک صورتی لازمه تیروئید م با این نمک معمولی ها به هم میریزه
شلوار خانگی برای مورچه
روفرشی
ظرف میوه خوری
کیسه حمام
برنج
بلاگ فرایدی فرداس
برم ببینم کدوم ها رو میشه خرید کنم
چند روز پیش فکر کردم برم ببینم بابام با فکر و حمایت بچه هاش هست یا نه گفتم برم امتحانش کنم البته که خواهرم هی رفت تو مخم گفت بابد پدر و مادر کمکت کنند برو ازشون پول بگیر اونا پولدار و فلان و بهمان
از اونجایی که میدونم آزمودن رو آزمون خطا هست
و من اینا رو میشناسم که احساس خاصی ندارند .
رفتم خونشون و یه موقع که مادرم حواسش نبود به بابام گفتم اداره تون
برنج قسطی میفروشه ؟؟؟؟؟میدونم هم که فروشگاه دارند و از این تسهیلات بهشون میدن
گفتم برو اقدام کن هم برا خودتون هم من برنج بگیر قسطی پولش رو هم من قسط سهمم رو میدم
برنجم داره تموم میشه یکی کیسه یا دو تا از فروشگاه برا من بگیر
قسطی رو میدم.
گفت آقای فلانی گفته برنج کیلویی فلان تومن هست گفتم خوب یه ده کیلویی بخر
دیگه گفت اخه فروشگاهمون خیلی دوره نمیشه رفت
گفتم اسنپ بگیر
یا اول وقت برو راحت میرسی برا خودتونم بگیر
من قسطم رو میدم خیالت راحت باشه
دیگه چون میدونم اینا هرگز از این کارا نمیکنند
دیگه حرف اومد تو حرف و اینا کیسه برنج فراموش شد .
اما موقع که داشتم میاومدم برا اینکه حس غذاب وجدان نگیره یه
پنجاه هزاری گذاشت لب اوپن گفت این رو فعلن بردار
خواستم بر ندارم اخه مگه من گدام
۵۰ تومن چیه دیگه
اما برداشتم .
تا دیشب برادرم رفته خونه خواهرم گفته
مادر و بابام البته نمیدونم کدومشون بیشتر نقش داشته
گفته من میخام برنج رو بگیرم برم تو بازار بفروشم
یعنی زرنگی کنم برنج رو قسطی بخرم و قسطاشم درست و حسابی ندم و کیسه برنج رو بفروشم و پولدار بشم .
اینم از حمایت خانواده
خوبه که میرم سرکار
خدا روزی آدم رو با راحتی و سختی میده همیشه کم و زیاد سفره م برکت داشته و چه مجرد بودم چه متاهل روزی خوردم و دستم جلو کسی دراز نکردم .مورچه هم اخلاق بد زیاد داره اما کامل بهش مطمئنم مالی که میاره سر سفره حلال هست .پسر حلال خوری هست .
بعد اینا فکر میکنند یه کیسه برنج چه هست که ساعت دربارش حرف زدن
من که میدونستم این برنج و اینا به آدم نمیدن
فقط خواستم امتحان کنم .
خیلی خسیسن
یعنی به بدبختی ما بزرگ شدیم .
دست خدا رو باید بوسید که سلامتی داره تا بتونم کار کنم خرج رندگی رو دربیارم .
اگر هم کسی هستید که اوضاعتون خوبه لطفن به اطرافیان خودتون کمک کنید .شاید یه کیسه برنج تاثیر خاصی تو زندگی ما نداشت اما دلمون رو شاد میگرد که یا پدر و مادر پولدار داریم که مثل شیر پستمون هستن .و دلمون گرم میشد .
اگه برادری
اگه پدری
اگه مادری
اگه .....
سعی کن دلگرم کنند نزدیکانت باشی
دنیا خوب و بد میگذره این خاطره ها و محبت ها هست که می مونه
قبل سمبوسه ای تو یه کارخونه مایع طرفشون و شامپو کار میکردم اونم دو ماه یا سه ماه بود یه شرکت مخروبه خیلی خیلی قدیمی که کلی سالن و اینا داشت این صاحب کار اونجا رو اجاره کرده بود و چند تا نیرو که شامپو بسازه
حالت ورشکسته و اینا بود اخرشم حقوق من رو نداد .
اون کارخونه که اجاره کرده بود نمیدونم قبلش چی بوده اما خیلی بزرگ بود انکاری از زمان شاه و اینا بود که سالها بود دیگه فعالیتی نداشته تا این آقاهه میاد اجاره میکنه و یادمه من لیبل بطری میچسباندم بعد رفتم ظرف ها مایع ها رو پر میکردم یه مخزن بزرگ بود که شیر داشت باشید مثل اینکه بخوای ظرفی آب کنی شیر آب رو باز میکردی ظرف که پر میشد درش می بستی
موقع که دیگه کار تعطیل شد کفتن بهتون زنگ میزنیم اون موقع من موبایل اینا نداشتم هی صبر کردم تماس نگرفتن و به یه بدبختی یه دفتر ازشون تو په پاساژ داغون پیدا کردم و رفتم یه مهندس اونجا بود و دو ساعت حرف زد و من رو مسخره کرد و فلان و بهمان و آخرش گفت حالا بهت تماس میگیرم برا تسویه و اصلن تماس نگرفتن و نمیدونم به بقیه حقوق دادن یا نه اما من هیچ تازه مسخره م کردن .
اولش یادم میافتاد خیلی ناراحت میشدم حقوق ندادن
بعدن که بزرگتر شدم فقط صاحب کار و حلال کردم و تو ذهنم پول رو بهش بخشیدم چون از نظر یه کارآفرین اومد که کم آورده بود .
اما اون مهندس بیشعورش که من رو مسخره کرد رو یادم نمیره
کاش زبون الانم رو اون موقع داشتم الان اگه کسی حرف بزنه
مخصوصن مرد حرف زیادی بزنه حقش رو میزارم کف دستش
اما اون موقع لال بودم