زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

امتحان فردا

فردا یه آزمون مهم دارم 

سه واحد هست 

هم استادش خیلی واقعن بد درس داد 

هم خودم نرفتم از گوگل و اینا پیگیری کنم 

الانم هیچ چیز مهمی بلد نیستم 

البته چون نحوه درس دادنش بد بود تو کلاس بجز چند نفر که از قبل بلد بودن کسی چیزی بلد نیست .دعا میکنم خیلی ساده امتحان رو بگیره .

خوشحالم صاحب یه آیینه بزرگ شدم .

از اینا که بلاگرا میرن جلوش از خودشون عکس میگیرند .البته آیینه من خیلی قشنگ تر هس

خیلی دلم میخاست داشته باشم  میتونم تو خونه ورزش کنم جلوی آیینه. 


روز پدر

خب کاش با مورچه راحت بودم تا خیلی بیشتر باهاش درد دل میکردم اما متاسفانه مورچه اصلن نمیشه براش درد دل کرد بعدن از حرفها بر علیه ت استفاده میکنه اما خواهرم و شوهرش خیلی با هم راحت هستن و همه حرفاشون رو به هم میگن .

مثلن روز پدر بخاطر رفتار خانوادم برای کادو ناراحت شدم اما اصلن نزاشتم مورچه بفهمه که مادرم کادو رو پس فرستاده. 

مم بهشون بی احترامی نکردم یه شلوار نو و تمیز بیرونی مردانه داشتم برای خیلی قبل برا مورچه خریدم که یه مهمونی بریم اما مهمونی کنسل شد و مورچه هرگز شلوار رو نپوشید تا الانم که دیگه سایزش نیست .

حتی مارک هاش هم بهش هست بردم برا روز پدر 

یه دفعه شروع به بهانه گیری کردند و گفتن ادرس بده ببرین عوض کنیم 

گفتم راهش دوره فلانه بهمانه دو روز همش زنگ میزدن که الا و بلا اینو میخواهیم عوض کنیم  ادرس مغازه بده .

گفتم اون شلوار پیشتون باشه من دوباره پول دستم اومد یکی دیگه میخرم .

که دیشب رفتم خونشون مادرم خیلی با تمسخر گف این شلوار به درد نمیخوره میخایم بندازیم بره  فلانه بهمانه 

گفتم اوکی بدید خودم ببرم عوض کنم .

شلوار رو گرفتم اوردم تو کمد لای  یه چادر قایم کردم مورچه نبینه .

و جای تشکر اینهمه توقع 

دیگه هم کادو براشون نمیگیرم .

اگه داده بودم به بابای مورچه رو چشماش میزاشت .

هدیه خواهرم هم دمپایی بود درباره هدیه اونم میگفتن میخام ببرم بدم به یه مرد که تو آشپزخانه کار میکنه .

تازه هدیه روز مادر یه فلاکس گرفتم بدش اومد گف عه فلاکسه میدم به یه فامیل .

خودشون تا حالا برا دختراشون کادو نخریدن تو این وضع اقتصادی کادو های ما رو مسخره می‌کنند. 


از سرکار اومدم خونه

پرونده این کار رو میبندم بدلایلی  که مینویسم 

اولن بعد چند روز تازه منو آزمایشی حساب کردن فهمیدم آگهی دادن تا  نیرو دیگه هم بیا  بعدن از بین خوبان یکی رو انتخاب کنند یه جای مسخره این کار رو کرده خیلی برام زوره باید اولش بهم میگفتن

دوم کارش موادش به دستم حساسیت داده قرمز شده 

اونقدر هم سیاه میشم انگاری  تو مکانیکی کار می‌کنیم .دست و صورتم سیاه سیاه میشه 

دلیل اخر و مهم رابطه صاحب کار و اون خانمی که گذاشتن سرکارگر هر دو متاهل هستن و با هم رل شدن  خیلی از رابطه‌شان مخصوصن عشوه های دختره برا مرده بدم میا  به من ربطی نداره اما دوست ندارم تو چنین محیط هایی باشم .

از اول صبح تا اخر وقتم اهنگ با صدای بلند میزارند و اهنگ با صدای دستگاه ها قاطی میشه یه حالت سرسام میگیرم 


محیط کاری

سرکار صاحب کار با یه دختره اونجا تقربیا رل هستن البته هر دوتا شون متاهل هستن اینکه متاهلن از صحبت هایی که با تلفن میزنند متوجه شدم 

دختره خیلی هم صاحب کار رو زیر نظر میگیره مثلن تا داره تلفن حرف میزنه حواسش رو جمع میکنه تا ببینه مرده با کی حرف میزنه کلی هم به من دستور میده امیدوارم جو رو بیشتر از این سمی نکنه تا بتونم منم دوام بیارم .آدم یا بابد تو محیط های اداره ای کار کنه یا کار برا خودش باشه کارگری خیلی مزخرفه  نمیدونم دستم به چه موادی خورده روی دستم حالت حساسیت قرمز شده .


سومین روز کار

امروز روز راحتی بود بهم یه سری کار دادن که لکه داشت و من نشسته اونا رو با دستمال پاک کردم و زمان هم خیلی زور گذشت  بعد رفتم خونه مادرم و یه کم حرف زدم اومدم خونه تخم مرغ ابپز برا شام درست کردم خونه رو جاروبرقی کشیدم لباس ریختم تو ماشین لباسشویی و پهن کردم .

و الان کنار بخاری دراز کشیدم .باید برم بالا یه کمی درس بخونم .

امروز ناهار هم یه قیمه خوشمزه نذری به دستم رسید .خیلی خوشمزه بود .

دعا میکنم برای مردمی که خونه و زندگیشون تو آتش داره میسوزه امیدوارم خیلی زود بتونند خاموشش کنند