زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

عشق و علاقه تو فامیل ما

گفتم تا یادمه بنویسم 

تو فامیل خیلی ها از من خوششون نمی‌اومد. 

البته بیشتر از خانواده مون 

مخصوصا وقتی بچه تر بودیم خیلی مراسم ها رو نمیگفتن به ما 

بعد ها که یه کم بزرگتر شدیم یکی در میون می‌گفتند 

و من تا حدود راهنمایی نمیدونستم عمه م کی هست .

مثلن یه فامیل داشتیم زن شیکی بود خونشون قشنگ بود 

ما عقد دختر و پسرش م رفتیم من و خواهرم بعدن فهمیدم عمه م بوده

خخخخخ

یعنی حسی به ما نداشتن .

حداقل طایفه مادری یه نمه بهتر بود 

یعنی با این حجم از نخواستن تو فامیل 

خواهرم عشق پسرخاله رو داشت و فکر میکرد عروس خاله میشه 

بابا اونا اونقدر لول ها شون رو بالا میرونستن دنبال زن ملکه بودن 

اخرشم خواهرم تو رویای موند و پسره رفت از یه شهر دیگه زن گرفت .

بعد این حجم نخواستن تو فامیل نسبت به من و یکی از برادرهام بیشتر بود 

شاید بخاطر ظاهر 

یه روز یکی از فامیلای پدری که من تازه کشف کرده بودم این چه نسبتی باهام داره  اومد پیش من تو مجلسی نشست و گفت چرا شوهر نمیکنی 

؟

و خواستگار داری برو یا حرفایی تو همین زمینه 

خب منم اون موقع لال تر از الان بودم جواب ندادم و یادمه به یه بهانه ای جام رو دادم به کسی دیگه از پیشش رفتم .

کاش جوابش رو میدادم و میگفتم مگه سر سفره تو هستم که فضولی میکنی .

الان همه فامیل عوض شدن 

الان که همه تقریبا پیر شدن .

مخصوصن برادرم رو که قیافش رو زشت میدونستن 

حلوا حلوا می‌کنند. 

بخاطر شغلش 

و هر دو سه روز یه بار با برادرم تماس میگیرند تا کارشون رو راه بندازه 

حالا اون موقع که ما بچه بودیم و طفلی بیش نبودیم یه بوسه از ما کردید ؟

یه دست محبت به سر ما کشیدید؟یه عید دوزار به ما عیدی دادید؟

الان که کارتون گیر برادرم هست و موقعیت ش خوبه 

باهاش دوست شدید.

؟؟؟؟؟

با بچه های  فامیلتون خوب باشید یه روزی به دردتون می‌خورند 

بچه خوشگل های فامیل بیشتر اوقات کاره ای نمیشن زشت ها بهترن 


تیروئید

من تیروئید کم کار دارم 

پر خور نیستم اما ثپلم 

همیشه خدا خسته م 

گاهی تا ظهر میخوابم   ولی باز خوابم میاد

همیشه پوست صورتم خشک وحساسه

میل به زندگی در من گاهی زیر صفره 

خیلی کم حس زندگی پیدا میکنم

موهای من بیشتر روی زمین وهمه جای خونه هست تا روی سرم. موهایی هم که دارم نازک و شکننده هستن  و ..

وبه گفته ی دکتر هیچ گاه درمان نمیشم

راست هم گفته 

من سالهاست قرص میخورم اما درمان نشدم 

وفقط با قرص قابل کنترل هست .

یه جایی هم قدیما خوندم کلم براش بد هست و دیگه تو زندگیم 

هیچ مدل کلمی نخوردم.

و اگه تو هم مثل من هستی درکت میکنم .

و دعا میکنم یه دارو واقعی پیدا بشه مثلن چند روز بخوری 

دیگه تیروئید تنطیم بشه و دچارش نشی دیگه 

رفتم دکتر

با مورچه صبح رفتیم ازمایش دادیم برای شروع سیکل ای یو ای 

و بعد ویزیت دکتر شدم و توی سیکل قرار گرفتم 

و دارو گرفتم تقریبا دو یا سه هفته دیگه ای یو ای انجام میشه.

پاهام هم اونقدر درد میکنه دلم میخواد یه وسیله سنگین بزارم روی پاهام که اونقدر درد میکنه .

خدا کمک کنه منم مادر بشم.



سم ترین دوران زندگی من شماره دو

خب الان از خونه بابای مورچه اومدیم روز پدر بود رفتیم بعد یه سر زدم. 

الان توی رختخواب دراز کشیدم و قصد دارم یه قسمت دوران سمی دیگه رو بنویسم .

من تقریبا دیر ازدواج کردم 

یادم میاد یه پسر که اومده بود خواستگاریم 

برا  اینکه بیشتر ترشیده نشم .

دیگه شرایط مزخرفش رو قبول کردیم. 

رفتیم آزمایش ازدواج 

رو صندلی تشسته بودیم که اسم ها رو میخونند و یادم نمیاد اون موقع 

چقدر پول برا ثبت نام میگرفتن .

یه دفعه برگشت کفت من پول ازمایش رو ندارم بدم 

پولش رو بده .

من پولش رو دادم 

و اون موقع فردا انگار جوابش رو میدادن .

عصرش یکی از برادرهاش که من اصلن باهاش رابطه  نداشتم  و نمیشناختمش 

باهام تماس گرفت و یه کم احوال پرسی کرد 

گفت یه چیزی میخام بگم قسم بخور بین خودمون می مونه 

کفتم بگو به کسی نمیگم 

داداشه گفت داری فلان مبلغ به من پول بدی 

اگه بدی من یه کاری میکنم زودتر مراسم عقد جلو بیفته .

دیدم اینا یه هزاری خرج نکردن 

همش دارند از من پول می‌گیرند البته به داداشه که پول ندادم .

دیگه هم جوابشون رو ندادم .

اونام پیگیری نکردن .

ننه و بابام هم داشتن غش میکردن که چرا من اینا رو پروندم 

البته اون موقع به کسی نگفتم اینا همش از من پول میخان 

بعدن برا یکی کفتم اونم با همه گفته بود

یه هفته بعد رفتم جواب آزمایش رو بگیرم حداقل ببینم چی شد.

گفتن  جوابت دست  رییس مرکز  هست برو از اون بگیر 

ما رفیتم اتاق رییس 

بله اقا اعتیاد شدید داشته 

و رییس مرکز گفت اعتیاد هست و کلی نصیحت که باهاش ازدواج کردن ریسک بزرگی هست  خودت رو بیچاره نکن رییس مرکز فکر  میکرد من عاشق شدم .

دیگه این خونواده اصلن پیگیری نکردن تا حدود سه یا جهار ماه 

یه روز اون آدم که ما رو معرفی کرده بود تماس کرفت و گفت فلانی کارت داره و میخواد بیاد خواستگاری 

گفت قربونت بگو بی خیال بشه من قصد ازدواج ندارم.

خیلی سمی بود

البته سمی تر ما بودیم که خودمون رو دست پایین میگرفتیم 

و  اینجور آدم هارو خونه راه میدادیم.

بخاطر اعتیاد یا بی پولی نمیگم  بخاطر اینکه تقریبا ابرو من رو تو فامیل بردن .

داستانش طولانی ها و حوصله تایپ ندارم 

البته الان خیلی ساله گذشته اما اون موقع از همه فامیل خجالت میکشیدم .

امیدوارم  خدا کمکش کرده باشه و زندگی خوبی داشته باشه 

من بخشیدمش 

و 



سم ترین دوران زندگی من شماره یک

من دوران سمی تو زندگیم زیاد داشتم 

بعصی دورانی که خودم هم میدونستم سمی هستن اما راه فرار ازش نداشتم


بعصی دوران هم نمیدونستم سمی هست بعدن متوجه سمی بودنش شدم .

بدترین دوران تحصیلی دوران راهنمایی من بود 

سال دوم و سوم افتضاح بود برام 

از اونجایی که خانواده حمایتگر ی هم نداشتم .

خیلی برام سخت گذشت 

یه ناظم داشت با من خوب نبود 

جرو بچه درسخون ها نبودم 

اما مظلوم بودم 

این از من خوشش نمی‌اومد   و منم با اون عقل کمم همیشه سعی میگردم 

از جلو دستش فرار کنم 

مثلن جاهایی که اون بود نمیرفتم یا اگه میرفتم اون عقب مقب ها بودم این منو نبینه از دست زبونش راحت باشم .

خلاصه فراری بودم از دستش .

تو صورتم هم زد 

یا بار من با معلم وارد کلاس شدم  بهم گفت برو به دفتر بگو 

هر چی گفتم نمیرم گفت باب  بری بگی 

مثلن من دیر نرفته بودم همزمان با معلم بود دقیق یادم نیست اما احتمال زیاد همین بود

داشتم میرفتم پایین طبقه همکف 

این منو دید 

و .....

محکم دستش رو برد بالا   کوبید تو صورتم 

گوشام سوت زد 

بعدشم انداختم تو حیاط 

این خاطره هیچ وقت یادم نرفته 

اگه الان ببینمش مطمئنم نگاه تو صورتش نمیکنم .

جز تنفر چیزی ازش یادم نمیاد .

بچه هایی که مدرسه هستن هزار و یک مشکل تو خونه دارند 

خانواده نابسامان 

مدرسه باید جای امیدی  باشه .

که بچه نفس راحت بکشه .

اما سم ترین دوران که واقعن غدابم دادن این ناظم 

و وقتی از اون مدرسه خلاص شدم برام حکم برنده شدن تو المپیک رو داشت .

خدا رو شکر میکنم که اون دوران تموم شده .

و بیشتر بازم خدا رو شکر میکنم سیستم  آموزشی کمی عوض شده. 

و آزار و اذیت بعضی معلم های عقده ای خیلی  خیلی کم شده.

درک معلم ها بیشتر شده .

معلم گلی که این متن رو میخونی 

بدون اگه از دانش آموزی خوشت نمیاد 

حس مثبتی به بنده خدا نداری 

نداشته باش  اما اذیت هم نکن 

تو چه میدونی این بچه تو خونه ممکنه چه سختی بکشه .

 معلم مرهم نیستی نباش 

اما درد هم نباش