زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

یه جورایی اخراج شدم

سفارش پیج که ادمین بودم خیلی خیلی خیلی رفته بالا بخاطر چند تا تبلیغ که داده ..منم تنها هی جواب دارم هی بسته بندی کردم هی جواب دادم هی بسته بندی کردم اما از یه جایی به بعد دیگه کم آوردم   سفارش ها هی عقب افتاد 

و هی پیام ها بیشتر می‌شد .

و مدیر بهش هم جای اینکه یه نیروی دیگه بیاره همش می‌اومد جعبه ها رو می‌شمارد. 

که چند تا زدم   چقدر دیگه  مونده .

هی هم تیکه می‌انداخت سریع باش سریع باش سریع باش.

منم هی میگفتم  عاقا  من دارم کار میکنم یه لحظه هم بیکار نیستم 

اما سفارش ها زیاده 

بازم فقط استرس می‌داد 

که نهایت امروز ظهر خانمش اومد و کلی علنی بد یه لحن بد باهام حرف زد.

و من رو مقصر دونست ..

و جلوی شوهرش هر چی خواست بهم گفت .

اونقدر خسته  بودم که روحیه م داغون بود و داغون تر شدم 


بعد ۷ یا ۸ ماه جای اینکه حس خوبی بهم بدهند مثل نوکر باهام حرف زدن .

من فکر میکردم ما همه در کنار هم هستیم اما با این طرز صحبت اونقدر ناراحت شدم که نگو و و


شب هم پیا م دادن که ما عصبانی بودیم اینطور صحبت کردیم 




اما کلی فکر کردم و تصمیم گرفتم فردا  روز اخرمه 

دیگه ادامه نمیدم چون بمونم به زودی اونها من رو اخراج میکنند 

ایشالا خیر باشه و بتونم یا کار بهتر پیدا کنم 


شروع مرحله

چهارشنبه ای نوبت دکتر بیهوشی داشتم برای مشاوره 

رفتم یه سری سوال ازم کرد و بهم گفت مشکلی برا بیهوشی نداری 

و برگه بهم داد که برم نوبت بزنم برا عمل .

میدونم چیزیم نمیشه   بیهوشی اصلن چیز خاصی نیست .

اما کاش  میشد من خیلی بی‌درد سر تر صاحب بچه میشدم .

  این سختی  و چالش رو نداشتم .

چرا اخه؟

امروز حتی از پیجم م ناامید شدم  هزینه اینترنت گرون و امروز هم هزینه پست دو برابر شد 

حالا دیگه  کی لباس اینترنتی میخره؟

خدایا چقدر خوشحال بودم پیجم  داره خوب پیش میره که امروز با خبر گرون شدن پست ناامید شدم 

دل دلی داره پر میکشه

امروز از آقای مورچه حال دل دلی رو پرسیدم 

چون مورچه امروز بابای بچه رو دیده بود یه حرفی زد دیگه حالم رو گرفت 

گفتم بیام بهتون بگم 

دنیا رو سخت نگیرید و از زندگیتون لذت ببرید 

چون ممکنه یه زمانی  شرایط سخت براتون پیش بیاد پس  از سلامتی و زندگی

خودتون لذت ببرید 

مورچه گفت بابای بچه رفته براش قبر خریده

چون دیگه دلی ما  مهمون کوتاه مدت توی دنیاست .

چقدر حالم گرفت 

هیچ کاری هم برای این بچه ما نکردیم 

خدا کمکش کنه 

برای شفای همه بیماران صلوات 



تولدمه

امروز توی شرایطی که دل دلی تو بیمارستان و قطع امید  شده

همه ناراحتن ..تولد منم هست .

دل دلی تنها بچه ای هست که تو فامیل ازش  خوشم می‌اومد 

باورنکردنی شبیه من هست .


الانم خوابم نمیبره چون نمیتونم براش کاری کنم که الان اون به روز مسکن قوی داره درد رو تحمل میکنه ..اما گا ها تو رختخواب ها  خوابیم 



تو روز تولدم برای دل دلی دعا میکنم 



تولدم مبارک