زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

داشتم می مردم

دو سه روز سردرد داشتم شدید مرگ رو جلوی چشمام دیدم خیلی سختی کشیدم و حالم هم هیچ جوری خوب نمیشد هر کی هر طبا بتی میگفت انجام میدادم اما دو سه روز سختی کشیدم تا الان که یه کمی بهترم 

اون موقع که سرم درد میکرد اونقدر دنیا به چشمم کوچیک شده بود و به این فکر میکردم دنیا ارزش هیچی رو نداره .....تو موقع سردرد میگفتم اگه خوب بشم دختر خوبی میشم  

خب الان فکر کنم ببینم چکار کنم ادم بهتری بشم


امروز نوزده مرداد ماهه

عاقا من حرفم نمیاد یعنی حرفم میاد اما سرم درد میکنه و حوصله نوشتن ندارم 

اشیرخونه رو ریختم به هم میخام وسایلی که استفاده نمیکنم مثل سماور یا فنجون که حتی یه بار هم استفاده نکردم رو جمع کنم بزارم کنار اخه فقط محیط آشپزخونه رو شلوغ کردن و باید قبل اینهمه جمعشون میکردم و اما هم یه کم تنبلی کردم هم دلم میخواست یه مهمون می اومد خونمون از این وسیله ها برا پذیرایی استفاده کنم اما 

تا الان که مهمونی نیومده و تو این یک سال زندگی مشترک فقط مادربزرگم اومده

دو سه روز پیش #ماه_چهره خلیلی فوت شد  .اووف به روزگار دنیا ارزش نداره  هم خوشگل هم جوان هم مهربان هم از نظر اخلاقی سالم اما رفت  خدا رحمتش کنه و پسرش رو حفظ کنه

شب ساندویج مرغ بزارم ؟

مرداد ماه

امروز یکی از روزهای گرم مرداد هست اونقدر گرم که با اینکه میدونم بابد برم بیرون چون کار دارم از ترس ذوب شدن هنوز تو خونه هستم و تکون نخوردم .چند روزی رفتم سر کار اما گرما اذیتم کرد و دیگه ادامه ندادم الان یه نفر تو ذهنم نشسته و بهم میگه تنبل  تو سر هیچ کاری نمی مونی و یه نفر هم اون سمت  سرم نشسته و مثل فرشته مهربون داره بهش میگه نه خیرم من ادم فعال و کوشایی هستم اما نمیتونستم بخاطر اون مبلغ کم حقوق اینهمه سختی به خودم بدهم  نمیصرفید و اینکه من از اون کار هم خوشم نمیاومد و یه جورایی  حوصله کارای لوس بازی رو ندارم  حالا این دو تا توی سرم دارند دعوا میکنند  .

حالا بازم در جستجوری کارم  

پاشم کم کم جمع کنم برم بیرون هم میخام اگه شد کفش بخرم اگه شد از این مغازه پنج تومنی ها خورد ریز ..

خنده داره یکی از تفریحات من گشت و گذار تو مغازه های پنج تومنی پلاستیک هست .


اول اردیبهشت

همه میدونند من چقدر اردیبهشت رو دوست داذم ...انشااللله که ماه خوبی باشه برای همه 

من ترسو هستم

خیلی وقته که دیگه  از شبها میترسم و شبها تا صبح بیدارم و موبایل بای میکنم و یه گاهی کارای عقب افتاده خونه رو انجام میدم جرات خوابیدن ندارم میترسم از جن 

از خواب ترسناگ و جن میترسم بخوابم بیاد سراغم  ..میدونم دیوونه گی هست اما کله من این حرفا سرش نمیشه البته گاهی که کسی میپرسه چرا شبها بیداری میگم از ترس دزد در حالی که من اصلن از دزد نمیترسم اما برا اینکه مسخره نکند راستش رو نمیگم 

چرا این مدلی شدم  دلم یه خواب شبانه میخاد اما نمیشه 

من خیلی ساله از جن میترسم اما هیچ وقت به کسی مستقیم نگفتم راه درمانش چیه؟

قدیما که از ترسش گریه هم  میکردم 

خدایا پناه میبرم به خودت که تو فقط میدونی تو این قلب سیاه و سفید من چی میگذره میدونم هم که ازم راضی نیستی اما ازت میخام من رو ببخشی  من شرمنده تو هستم که از نعمتهای تو استفاده کردم اما چپ و راست هر کاری خاستم انجام دادم 

اما خدا خیلی از گناهانم فقط به خاطر بی عقلی من بوده 

مخصوصا سه چهار تا گناهی که میدونم شاید اصلن بخاطرشون هیچ کاه من رو دوست نداشته باشی 

من  نتونستم به برادر و زن سابقش کمک کنم که دلگرم به هم باشن و از هم طلاق نگیرند  در حالی که میتونستم اما 

اونقدر خودخواه بودم و به بدبختی های خودم فکر میکردم  که هیچ گاه اون رو ندیدم ..این یکی از گناهای بزرگ من هست من از ته قلبم خوشبختی میخام برای همسر سابق برادرم ..و امیدوارم من رو ببخشه 

خدایا شرمنده تو هستم واقعن