از این به بعد هر فیلم قشنگی که از نظر خودم جالب باشه رو ببینم اینجا مینویسم .
دیشب یه فیلم ژاپنی دیدم به اسم زیستن محصول حدود ۷۷ سال پیش بود . فیلم قشنگی بود آموزنده بود .ریتمش خیلی کند بود دو ساعت طول میکشید یه دیالوگ بگویند .نیم ساعت فیلم الکی و اضافه بود اونم شاید بخاطر سبک فیلم های قدیم بوده و گرنه ایرادی دیگه نداشت .
خلاصه ش ......یه مردی که ۳۰ سال توی اداره بدون هیچ مرخصی یا حاشیه ای کار کرده بود متوجه میشه سرطان داره و شش ماه بیشتر زنده نیست .
وقتی میخاد این موضوع رو به پسر و عروسش بگه اونا بی توجهی میکنند و پیرمرد به اونا نمیگه .یه روز یل مقدار از پس اندازه هاش رو که سالها هیچ خرجی برا خودش نکرده برمیداره و میره با یه نویسنده آشنا میشه ازش میخاد یادش بده چطوری شاد باشه و اون نویسنده هم پیرمرد ر میبره سینما و بار و تفریح و خرید اما بعد پیرمرد فرداش میبینه که از اینام خوشحال نشده اینا خوشحال های موقت هست یه روز که افسرده تو خیابون داره راه میره یکی از کارمنداش پیدا میکنه بهش میگه بیا برگه ای استعفای منو امضا کن مرد ازش میپرسه چرا میخای بری ؟ میگه اونجا یه کار تکراری هست و محیطش بسته هس و من نمیخام همه عمرم اون کار رو تکرار کنم و
پیرمرد که روحیه شاد کارمن د رو میبینه ازش میخاد باهاش بره بیرون و کارمند رو میبره رستوران و این ور اون ور کارمند هم شاد و خوشحال هست.
یه روز میره که دختره کارمند به پیرمرد میگه چرا همش میای دنبالم ما به هم نمیخوریم و از این حرفا با یه حالت عجز به دختر میگه من به تو حسودیم میشه تو شادی و سر زنده باید به من بگی چکار میکنه اونقدر خوشحالی
دختر میگه من فقط کارمیکنم (دختر بعد استعفا رفته بود عروسک سازی میگرد) و میخوابم و میخورم .پیرمرد گفت من وقت ندارم به من راستش رو بگو منم که همیشه همینی کار رو کردم اما چرا من افسرده م
دختر میگه من هر موقع یه عروسک درست میکنم فکر میکنم برا یه بچه ژاپنی هست که بچه خوشحال بشه و هدفم اینه .
هدف تو چیه ؟؟؟
پیرمرد فکر میکنه و میبینه سی سال هیچ هدفی نداشته .
فرداش برمیگرده اداره و تو پرونده ها میبینه که یه محل پایین شهر که مدتها مردم نامه میزدن مشکل داره و درخواست رفع مشکل داده راه میفته و راه میافته اداره به اداره و آدم به آدم امضا میگیره و با فشار هایی که بهش وارد میکنند طرح رو تصویب میکنه و اون محل رو از بدبختی نجات میده و برا بچه ها هم یه پارک میسازه .یه شب روی تاپ همون پارک که با بدبختی ساخت رو تاپ در حال خوندن یه شعر دربیاره زندگی میمیره .
تا حالا ۵ بار رفتم شمال
۳ بار رفتم مشهد
۱ بار ابیانه
دو سه بار کاشان
چند بارم تهران رفتم .
ممکنه نزدیک شهر هم روستاهای رو رفتم اما کل مسافرت ها داخلی همینا هست.
که صد البته خیلی خیلی علاقمند به دیدن تخت جمشید و آرامگاه حافظ هستم .
مسجد امام اصفهان رو ببینم .کلن هر جا که آثار باستانی داره رو ببینم .
خیلی علاقمندم امسال برنامه بچینم یه شهری بریم دنیا رو ببینیم.
دو روز بود رگ پام گرفته بود تا دیشب که قرص عضله باز کن خوردم و پام رو با روغن ماساژ دادم و بستم صبح که از خواب بیدار شدم دیدم دیگه درد نمیکنه و عضله درست شده و راحت میتونم خم و راست کنم
خیلی درد بدی داشت خدا رو شکر که الان سلامتم .
پنج شنبه رفتم گلراز شهدا گفتم برم سر مزار شهیدان این دو هفته
شهدا هم نیروی نظامی بود هم آدم عادی پسر بچه کوچک و نوجوان
یکی دو ساعتی نشستم و تا مراسموشون برگزار شد بعدن رفتم سرمزار جدم بابا بزرگ بابام کسی که قبل اینکه من به دنیا بیام سالها قبلش فوت شده .نمیدونم ارتباط روحی باهاش برقرار میشه اون میدونه من کی هستم .
تنها کسی که حرفایی که با هیچ کس نمیزنم بهش میزنم .میرم سرخاک ش درد دل میکنم حسابی امیدوارم صدام رو بشنوه اگه پولدار بشم سنگ قبرش رو عوض میکنم سنگش خیلی قدیمی هست .
باید امروز رو یه روز خاص بدونیم
یه روزی که زندگی بهمون فرصت داد بدون جنگ و بمب نفس بکشیم.
والا اون هفته فکر نمیکردم به این زودی تموم بشه
اما فعلن تو آرامش هستیم
رگ یکی از پاهام گرفته فعلن حوله پیجش کردم
مورچه هم از اون موقع که اومده اینستاش باز شده رفته تو اینستا هزار بار این آهنگ بوم بوم تلآویو رو گذاشته .
دیشب خواب اون همکار مانتو فروشی که فوت شده رو دیدم .
هنوز فوتش رو باورم نمیشه .
خیلی امید به زندگیش بالا بود
خانمه لباس هاش خیلی مرتب بود
سر تایم میاومد فروشگاهشون در حالی که فروشگاه یا من دیر میرسیدم یا صاحب کار
بعد مغازه سون رو طی میکشید
بعضی روزا شیشه رو پاک میکرد
اسفند دود میکرد .
کولر رو روشن میکرد
تلویزیون فروشگاه رو روشن میکرد
و چای دم میکرد و منتظر مشتری میشد .
همیشه هم لبخند داشت .
هر کمک و کاری هم داشتی برات انجام میداد.
روحش شاد .
از اینکه جنگ تموم شد خیلی خوشحالم
چون برا ماها که کار آزاد هستیم و پس انداز خاصی نداریم اوضاع جنگی میتونه فاجعه باشه ..
حیاط رو جارو کردم پر از گرد و خاک شده بود
گلدون ها رو برگهای رو پاک کردم
گاز رو تمیز کردم
و کتابهام رو مرتب کردم
برا من زندگی دوباره شروع شده .