زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

همسایه داریم تا همسایه

صبح داشتم میرفتم بیرون 

تو حیاط که کفشم رو میپوشیدم 

از پشت در صدا همسایه اومد که با یه لحن بد داشت غر میزد که اشعالهاشون رو میزارند دم در فلان و بسار و با پاش اشغال ها رو پرت کرد صداش رو شنیدم 

صبر کردم وقتی رفت در رو باز کردم دیدم همش رو پخش کرده جلوی در ما 

فکر کرده برای ما هس 

حالا توش بی بی چک و پوسته چیپس و دستمال و دیگه از همین ات و اشعال ها 

اونقدر فشار خوردم 

خواستم برم درشون رو بزنم 

بگم زنک اینا برا ما نیست به چه جراتی ریختیش اینجا 

دیگه یه نفس عمیق کشیدم برا اینکه خیلی ضایع بی بی چک نزدیک در بود با پوسته چیبسه گرفتمش و دیگه همینطوررفتم و رفتم تا انداختم توی سطل زباله شهرداری 

دیگه وقتی برگشتم خونه همه لباس هام رو شستم 

خدا رو شکر که با همین کدوم رفت و آمد ندارم و گرنه چه اعصابی ازم خراب میکردن.


همسایه دو 

این همسایه معروف محله مادرم که همیشه تحت تاثیر اعصاب منو رو میزاره

و قبلن هم درباره ش نوشتم .

در خونه بابام رو که بستم یه دفعه متوجه شدم و گرنه هیچ وقت اون تو کوچه باشه از خونه بیرون نمیام

دیگه تا از جلوش رد شدم یه سلام کردم 

که مثلن من عجله دارم .

یه کم درباره حجاب نصیحت کرد 

البته من با حجاب بودم اما انگار یه موقع من رو دیده موهام بیرون بوده 

بعد گفت بچه دار نشدی 

گفت خدا بزرگه 

هی اومدم برم 

گفت رفتی دکتر 

گفتم من فعلن بچه نمیخام

گفت نه برو 

برو دکتر 

رفتی دکتر نگفت مشکل از شوهرت یا تو 

گفتم نه نرفتم دکتر 

دیگه یه کم فضولی درباره دکتر و ناباروری کرد و گفتم ببخشید من باید برم


هر دو این همسایه ها زنانی بالای ۶۰ سال اهل مسجد و اینا هستن 


آدم باشید 

من قرص آرامبخش خورده بودم ریلکس بودم 

و گر یه موقع دیگه بود ممکن بود بگیرم دو تاشون رو بزنم 

زنانی بی ادب 

یکی به دخترهای خودتون این حرفا رو بزنه خوشتون میاد .