زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

خب از اون روزی که تصمیم گرفتم عوض بشم بگم چه کارایی انجام دادم

اول...چایی خوردن رو دیگه قطع کردم خیلی چایی میخوردم  نمیدونم بعضی ها میگن خوبه بعضی هم میگن بد هست من به این کاری ندارم اما خیلی زیادروی میگردم دیگه فعلن که چند روزه نخوردم  و امیدوارم هم  نخورم 

امیدوارم مثل قلیون بشه چقدر چند سال پیش می‌کشیدیم اما یه باره از بوی قلیون متنفر شدم و به یکباره دیگه 

تموم شد و ادامه ندارم .


دوم…یه کم حدود ده کیلو اضافه وزن دارم و بنا به دلایل پزشکی که خودم میدونم حتما باید کم بشه اینم دو سه روزه رعایت میکنم .الان هفتاد کیلو هستم.


سوم…دلم میخاد خیلی با اقای مورچه خیلی دوست بشم اما همش اعصابم که خورد میشه  روی اون خالی میکنم متاسفانه من خیلی زود جوش میارم .این اقای مورچه هم همیشه قربانی اعصاب درب و داغون من هست


حالا تا سه نوشتم بقیش رو بعدن مینویسم 

الانم اتاق بالا رو دارم تمیز میکنم خوشگل بشه.

داشتم می مردم

دو سه روز سردرد داشتم شدید مرگ رو جلوی چشمام دیدم خیلی سختی کشیدم و حالم هم هیچ جوری خوب نمیشد هر کی هر طبا بتی میگفت انجام میدادم اما دو سه روز سختی کشیدم تا الان که یه کمی بهترم 

اون موقع که سرم درد میکرد اونقدر دنیا به چشمم کوچیک شده بود و به این فکر میکردم دنیا ارزش هیچی رو نداره .....تو موقع سردرد میگفتم اگه خوب بشم دختر خوبی میشم  

خب الان فکر کنم ببینم چکار کنم ادم بهتری بشم


امروز نوزده مرداد ماهه

عاقا من حرفم نمیاد یعنی حرفم میاد اما سرم درد میکنه و حوصله نوشتن ندارم 

اشیرخونه رو ریختم به هم میخام وسایلی که استفاده نمیکنم مثل سماور یا فنجون که حتی یه بار هم استفاده نکردم رو جمع کنم بزارم کنار اخه فقط محیط آشپزخونه رو شلوغ کردن و باید قبل اینهمه جمعشون میکردم و اما هم یه کم تنبلی کردم هم دلم میخواست یه مهمون می اومد خونمون از این وسیله ها برا پذیرایی استفاده کنم اما 

تا الان که مهمونی نیومده و تو این یک سال زندگی مشترک فقط مادربزرگم اومده

دو سه روز پیش #ماه_چهره خلیلی فوت شد  .اووف به روزگار دنیا ارزش نداره  هم خوشگل هم جوان هم مهربان هم از نظر اخلاقی سالم اما رفت  خدا رحمتش کنه و پسرش رو حفظ کنه

شب ساندویج مرغ بزارم ؟

مرداد ماه

امروز یکی از روزهای گرم مرداد هست اونقدر گرم که با اینکه میدونم بابد برم بیرون چون کار دارم از ترس ذوب شدن هنوز تو خونه هستم و تکون نخوردم .چند روزی رفتم سر کار اما گرما اذیتم کرد و دیگه ادامه ندادم الان یه نفر تو ذهنم نشسته و بهم میگه تنبل  تو سر هیچ کاری نمی مونی و یه نفر هم اون سمت  سرم نشسته و مثل فرشته مهربون داره بهش میگه نه خیرم من ادم فعال و کوشایی هستم اما نمیتونستم بخاطر اون مبلغ کم حقوق اینهمه سختی به خودم بدهم  نمیصرفید و اینکه من از اون کار هم خوشم نمیاومد و یه جورایی  حوصله کارای لوس بازی رو ندارم  حالا این دو تا توی سرم دارند دعوا میکنند  .

حالا بازم در جستجوری کارم  

پاشم کم کم جمع کنم برم بیرون هم میخام اگه شد کفش بخرم اگه شد از این مغازه پنج تومنی ها خورد ریز ..

خنده داره یکی از تفریحات من گشت و گذار تو مغازه های پنج تومنی پلاستیک هست .