زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

رفتیم خرید

یکی دو هفته ای بود که تو خونه رسما هیچی نداشتیم و نرفته بودیم خرید کلی کنیم  و اگه چیزی لازم بود رو خودم مجبور میشدم برم سوپری خرید که دیشب بالاخره اقای مورچه ظهر تماس گرفت و گفت عصر اماده باش بریم خرید 

همیه بین فروشگاهها ما می رفتیم افق ..اما این بار رفتیم یه فروشگاه دیگه ..اما پشیمان شده بودیم چون اون اجناسی که ما میخاستیم رو اونجا اون مارکها رو نداشت و مثل تن ماهی  و رب گوجه یا خیلی وسایل دیگه ش رو مارکها و اسامی عجیب و غریب بود و کلی هم ناراحت شدم بابت گرونی که تو فروشگاه دیدم حالا ما دو نفریم و هر دو هم یه خدا رو شکر درامد داریم اما اون خونواده هایی که فرزند دارند و کارگر هستند چطور میخان یه مایحتاج ساده رو تامین کنند .یعنی مسولان دلشون برای اونها میسوزه؟یعنی از ته قلب برای نسل اینده تلاش میکنند ؟

چون اگه نشه همین بچه ها رو با تغذیه سالم  و خوب بزرگ کرد نسلشون میشن یه مشت ادم مفنکی و مریض احوال و ضعیف ..بعد ایران رو چطوری میتونند سربلند کنند ؟



خداوندا

خداوندا توی که جان دادی و جان میگیری تویی که روزیی دهنده و مهربانی  هیچ گاه من رو تنها نزار و مثل همه این سالها کنارم باش و کمکم کن ...وقتای ناراحتی تو کنارم بودی و امی دهنده بودی وقتای خوشحال هم همینطور ..

ممنونم ازت بابت کمکهایی که بهم میکنی

فقط در پیشگاه تو سر خم میکنم دستم رابگیر و رها نکن 

پاییز جان

امروز برا بار اول یه نسیم خنک پاییزی اومد که کلن کیف کردم ...پاییز فصل خوشحالی منه....انرژی روحی  من تو پاییز خیلی بالاس ...خدایا شکرت 

دعوا بخاطر رب گوجه

سلام 

امیدوارم شنبه خوبی رو اغاز کرده باشید.

همه روزای تعطیل کار خونه میکنند اما من الان که توجه میکنم بیشتر شنبه ها کار میکنم الانم کلی لباس  هست که کم کم ماشین لباس شویی داره زحمتش رو میکشه نمیدونم چرا هر چی لباس میشورم این سبد لباسها خالی نمیشه و همیشه چند تا لباس برای شستن هست مخصوصا از اون موقع که کرونا اومده میریم نیم ساعت بیرون و میاییم کلن باید لباسها رو بشوریم .

عاقا ایا تا به حال سر رب گوجه با کسی دعوا کرده اید ؟من دیروز با اقای مورچه دعوام شد سر رب گوجه 

میگه مامانم داره برات رب گوجه درست میکنه  چند دقیقه بعدش گفت عصرش خسته و مریض شده بوده بخاطر رب گوجه درست کردن...اعصاب نداشتم گفتم چی میگی برا من چطوره که خودم خبر ندارم من باهاشون قطع رابطه هستم رفته رب برا خودش درست کنه اخرش یه شیشه کوچیک به من بده یا نه مریضیش رو انداخته گردن من و بخاطر عروس مریض شده ....و کلی حرفای دیگه 

بازم منت یعنی مادرش بخاطر عروس رفته رب درست کرده و مریض شد درخالی که دروغه این رب رو مامانش بیست ساله میپزه  به دختراش و فامیلای خودش دبه دبه میده چطور اونجاش برا من نیست مریضیش بخاطر زحمتی هست که برای عروس کشیده ....

بعد کلی اعصاب خوردی اخرش گفتم حالا که اینطوره برا من رب نیار و گر بیاری منم همش رو میدم  به یه ادم نیازمند ....مادرش همینطوری که این رب رو با عشق و علاقه به دختراش میده به عروسش نمیده  برا من منت داره و اگه سریع چیزی جایگزینش نفرستم دچار متلک میشم  .

عاقا یکی به اینا حالی کنه من دیگه قصد رابطه باهاشون ندارم اعصاب ندارم بزارید تو حال زندگی خودم باشم 

اینقدر به این عاقای مورچه کار و حرف یاد ندید .

به قول داریوش از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست  گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست 

من واقعن حوصله حرف و حدیث ندارم برید با دوماداتون خوووش باشید بزارید منم تو حال خودم باشم



خواب راحت

بعد از مدتها طولانی دیشب تونستم از ساعت ده تا هفت صبح بخوابم 

بدون هیچ خواب ترسناکی 

برای خیلی ها این موضوع بیمزه است اما برای من که خیلی وقت بود خواب درستی ندارم یه نعمت بود