زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

زندگی خانم و اقای مورچه

تلاش برای بهتر شدن من خانم مورچه گازی و همسرم اقای مورچه سیاه

دنبال کار

توی برنامه  دیوار  یه اگهی بود برای کار 

دیروز هماهنگ کردم 

و صبح رفتم اونجا 

یه قسمت بود که بخواهم شلوار رو و کلن انبار یه لباس فروشی بود که تا کنم و آمارش رو بنویسم 

مدیر اونجا  بهم گفت کجا منزلتونه 

منم اولش حدودی گفتم کجاس بعد دیگه هی پرسید کدوم کوچه و اینور یا اونور 

یه دفعه دیدم همه رو میشناسه   همه کوچه رو کامل بلد بود و همه رو میشناخت 

فقط خونه ما رو نمیشناخت که اونم چون من با کسی ارتباط ندارم نمیشناخته

اخرشم متوجه  نشدم خونه خودشون کجاس احتمالن اونجا باید بوده باشه

که همه رو میشناخته .

قرار شد عصر هم بهم بزنگه  هماهنگ کنه که بیانم کار یا نه

اونم تماس نگرفته احتمالن حالا چون دیده ممکنه آشنا باشیم کنسل کرده .

یادم باشه دفعه دیگه برای کار بعدی ادرس خواستن بپیجونم .

اما خیلی از کارشون خوشم اومد حقوقشم خوب بود .

کاش اوکی میشد من میرفتم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.